رمان «پرتره ای از جاکومتی» اثر جیمز لرد با ترجمه عسل پاشایی و ویراستاری هانیه عظیم زادگان در انتشارات پشتیبان به چاپ رسید.

رمان حاضر، شرح خاطرات مدل نقاشی جاکومتی (جیمز لرد) است که ۱۸ جلسه را در مورد ژست گرفتن و روش طراحی جاکومتی بازگو می کند. پیشنهاد می کنم علاقمندان به هنر طراحی، مطالعه کنند.

آلبرتو جاکومتی به خاطر رویکرد وسواس‌گونه و کمال‌گرایانه‌اش به هنر شناخته می‌شود. کمال‌گرایی جاکومتی در آثارش، به‌ویژه در مجسمه‌های بلند و باریک او، به وضوح دیده می‌شود. او اغلب ساعت‌ها، روزها و حتی سال‌ها روی یک اثر کار می‌کرد و بارها آن را بازسازی یا اصلاح می‌کرد تا به آنچه در ذهنش بود نزدیک شود.

ویژگی‌های کمال‌گرایی جاکومتی:

۱. جستجوی حقیقت بصری:

جاکومتی معتقد بود که بازنمایی دقیق واقعیت، به‌ویژه در چهره‌ها و پیکره‌های انسانی، تقریباً غیرممکن است. او بارها مدل‌های خود (مانند برادرش دیه‌گو یا همسرش آنت) را مجبور می‌کرد ساعت‌ها بی‌حرکت بمانند تا بتواند جزئیات را به‌دقت ثبت کند. با این حال، اغلب از نتیجه کار راضی نبود و آثارش را ناتمام یا ناکافی می‌دانست.

۲. بازسازی مداوم:

جاکومتی گاهی مجسمه‌هایش را بارها ذوب می‌کرد یا از نو می‌ساخت، چون احساس می‌کرد به ایده‌آلش نرسیده است. این رفتار نشان‌دهنده وسواس او برای رسیدن به فرم و تناسبی بود که بتواند جوهره وجود انسان را منتقل کند.

۳. تمرکز بر جزئیات و تناسبات:

او به تناسبات بدن انسان و نحوه دیده شدن آن در فضا حساسیت زیادی داشت. مجسمه‌های بلند و نازکش (مانند «مرد در حال قدم زدن») نتیجه تلاش او برای ثبت حس شکنندگی و تنهایی انسان بودند، اما او اغلب از دستیابی به این هدف احساس ناکامی می‌کرد.

۴. رابطه با اگزیستانسیالیسم:

کمال‌گرایی جاکومتی با فلسفه اگزیستانسیالیستی هم‌راستا بود. او تحت تأثیر متفکرانی مانند ژان‌پل سارتر قرار داشت و تلاش می‌کرد در آثارش معنای وجود انسان را کاوش کند. این جستجو باعث می‌شد هیچ‌گاه از آثارش کاملاً راضی نباشد، زیرا به نظرش حقیقت نهایی دست‌نیافتنی بود.

رمان پرتره ای از جاکومتی اثر جیمز لرد با ترجمه عسل پاشایی

بخشی از متن رمان:

مدتی گذشت. ناگهان در زدند. در را باز کرد و مرد کوچکی پشت در ایستاده بود و سریع توضیح داد که نماینده سفارت اندونزی در پاریس است، آثار جاکومتی در اندونزی به خوبی شناخته شده و مورد تحسین قرار گرفته است و وزیر خارجه آن کشور قرار است سه هفته آینده به پاریس بیاید و از جاکومتی دعوت به حضور شده. آلبرتو پاسخ داد که از پذیرش دعوت این دیپلمات خوشحال خواهد شد. وقتی به سمت چهارپایه خود برگشت و دوباره شروع به کار کرد، گفت: «دیگو هم بیرون  استودیو بود. از اینکه وزیر می‌خواد بیاد و من رو ببینه، خیلی هیجان‌زده شده».

  • خودت چی؟

او با لبخندی به پهنای صورتش گفت: «وای، منم تحت تأثیر قرار گرفتم». بعد گفت: «می‌خوام همه چیز رو محو کنم و دوباره از اول شروع کنم». گفتم: «جای تعجب نداره» و ناخواسته آهی کشیدم. او پرسید: «عصبانی هستی؟».

  • معلومه که نه، چرا باید عصبانی باشم.
  • چون دارم همه‌چیز رو خراب می‌کنم.
  • شوخی نکن.
  • نمی‌خوام دوستی با تو رو از دست بدم.
  • الان واقعاً داری مزخرف می‌گی.

او شانه‌ای بالا انداخت و گفت: «خب، من جسارت این رو دارم که محتاط نباشم و با یک ضربه همه چیز رو محو می‌کنم».

  • اما چرا باید این کار رو انجام بدی.
  • چون راه دیگه‌ای وجود نداره.
  • می‌دونم که سوال احمقانه‌ای بود، مگه نه؟

او جوابی نداد و مدتی کار کرد.

سپس گفت: «خیلی خوبه که برای کارام مهلتی تعیین کنم. البته باعث تنش می‌شه. حالا باید کمی استراحت کنیم. رنگ روی بوم خوب راه نمی‌ره. غلیظه. تربانتین‌اش زیاده. نباید بذارم انقدر رنگ روی بوم جمع بشه. این‌طوری کار سخت‌تر می‌شه. باید رنگای اضافه رو با کاردک بردارم. اما برای تصویر تو، انجام این کارها، دیره. سطح بوم به قدری براق شده که نمی‌تونم چیزی ببینم. برای نیم ساعت بریم کافه. نقاشی خوب پیش نمی‌ره، اینم به خاطر انتقام قلمو از نقاشه که نمی‌دونه چه طوری باید از یک قلمو استفاده کرد. در حالی از جایم بلند می‌شدم گفتم: «ولی قلمو همیشه به نقاش نیاز داره». وی خاطرنشان کرد: «نقاش به قلمو بیشتر نیاز داره».